۱- بخت، شانس، پینک، اقبال، سرنوشت
bad luck
بخت بد
good luck
بخت خوب
luck too has a role in the history of nations
بخت هم در تاریخ ملتها نقش دارد.
hard luck followed him throughout his life
بخت نامساعد همهی عمر در تعقیب او بود.
۲- خوشبختی، بخت خوب، شگون، بهروزی، خجستگی، یمن
hard work and luck were the secrets of his success
راز موفقیت او پرکاری و خوش شانسی بود.
this charm will bring you luck
این طلسم شگون دارد.
۳- (هر چیزی که خوش شانسی میآورد) طلسم، یمن آور، بلا
گردان، تعویذ ۴- موفقیت، کامکاری
he had better luck with his investment in our company
سرمایه گذاری او در شرکت ما موفقیت آمیز تر بود.
۵- (عامیانه - با: into یا on یا through و غیره) کامکار بودن، بخت
داشتن
he lucked into a valuable stamp
او بهطور الله بختی یک تمبر گرانبها پیدا کرد.
● as luck would have it
بر حسب اتفاق، اتفاقا، تصادفا
● crow (or push) one's luck
(خودمانی) بیش از حد به بخت اتکا کردن، مخاطره کردن
● down on one's luck
دچار بد بیاری، بد اقبال
● in luck
کامکار، خوش شانس، خوش اقبال، روی شانس
today he is in luck and keeps winning
امروز بخت به او روی آورده و مرتبا برنده میشود.
● luck out
(امریکا - عامیانه) خوش شانسی آوردن، کامکار بودن
I lucked out in the exam
در امتحان شانس آوردم.
● out of luck
بد اقبال، دچار بد شانسی یا بد بیاری
● try one's luck
بخت خودرا آزمودن، با اتکا به بخت دست بهکاری زدن
● worse luck
بدبختانه، متاسفانه
|