۱- (وابسته به دیپلماسی) سیاستکارانه، سیاستکاری، دیپلماتیک (در
مقایسه با: political)
a diplomatic expert
کارشناس امور سیاسی
diplomatic techniques for preventing war
روشهای سیاستکارانه برای جلوگیری از جنگ
a diplomatic group
هیئت سیاسی
۲- مدبر، پرتدبیر، مردمدار، نهادشناس، سیاستمند، با سیاست،
سیاس، کارآمد، چارهساز
he tried a diplomatic approach before using strong arm methods
پیش از توسل به روشهای قهرآمیز شیوهی تدبیرمندانهای را به کار
برد.
● diplomatic bag
چمدان یا کیسهی نامههای سفارتخانهها
● diplomatic corps
کر دیپلماتیک، سیاستکاران (همه سفیران و کارمندان سفارتخانهها
در شهر به خصوصی)، هیئت سیاسی
● diplomatic service
کارمندان و سیاستکاران وزارت امور خارجهی هر کشور، خدمت
سیاسی
dip¯lo.mat¯i.cally, adv.
|