فارسی یک دو سه
ایران: ۱۱:۵۳ صبح
پنج‌شنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۳

لطفا واژه مورد نظرتان را به انگلیسی یا فارسی تایپ کنید و کلید جستجو را بزنید   
Farsi123
      
    
                    کلیدهای تلفظ      حالات دستوری
bat (1)
bat (1)  (bat)
bat¯ted, bat¯ting
شنیدن تلفظ
۱- چوب‌دستی، چوب، چماق، باهو، کدنگ، کوتنگ، کدین، کدینه ۲-
(بیس‌بال و کریکت و غیره) چوگان
baseball bat
چوب بیس‌بال

۳- (پینگ پنگ و اسکواش و غیره) راکت ۴- نوبت چوگان زنی ۵-
چوگان زدن، به نوبت چوگان زدن
which team is batting now?
حالا کدام تیم چوگان‌زنی می‌کند؟
to bat lefthanded
با دست چپ چوگان زدن

۶- (انگلیس) چوگاندار (در بازی کریکت) ۷- (معمولا جمع) پنبه‌ی
فشرده، پنبه‌ی لایی (batt هم می‌نویسند) ۸- (اسبدوانی) تازیانه،
شلاق سوارکاری ۹- (عامیانه) ضربه، برخورد ۱۰- (خودمانی)
جلسه‌ی مشروبخواری ۱۱- (انگلیس - عامیانه) گام تند، شتاب ۱۲-
(سفالگری) قالب گچی ۱۳- (با چوب یا چماق) زدن، کوفتن، کتک زدن
he batted the thief on the head
(با چوبدستی) زد بر سر دزد.
● bat around (or bat back and forth)
به تفصیل مورد بحث قرار دادن، دقیقا بررسی کردن
the plan was batted around for a week
نقشه، چندین هفته مورد بررسی قرار گرفت.
we batted the subject back and forth
ما آن موضوع را کاملا حلاجی کردیم.
● bat out
(خودمانی) با عجله درست کردن، سرهم بندی کردن
● do something off one's own bat
(انگلیس - عامیانه) سرخود عمل کردن، خودسری کردن
● go to bat for
(عامیانه) دفاع کردن از، پشتیبانی کردن، به نفع کسی وارد معرکه
شدن
● (right) off the bat
(امریکا - عامیانه) فورا، بلامقدمه

bat (2)
bat (2)  (bat)

(جانور شناسی) خفاش (راسته‌ی Chiroptera)، شب‌کور، شب‌پره
● blind as a bat
کاملا کور، نابینا
● have bats in one's (or the) belfry
(امریکا - عامیانه) خل بودن، عقاید احمقانه داشتن

bat (3)
bat (3)  (bat)
bat¯ted, bat¯ting
(عامیانه) چشمک زدن، چشم را باز و بسته کردن
● not bat an eye (or eyelash)
(عامیانه) تعجب خود را نشان ندادن



contact@farsi123.com

© 2004-2020 Farsi123
Version 7.3 DreamHost PHP 8.1