۱- چوبدستی، چوب، چماق، باهو، کدنگ، کوتنگ، کدین، کدینه ۲-
(بیسبال و کریکت و غیره) چوگان
baseball bat
چوب بیسبال
۳- (پینگ پنگ و اسکواش و غیره) راکت ۴- نوبت چوگان زنی ۵-
چوگان زدن، به نوبت چوگان زدن
which team is batting now?
حالا کدام تیم چوگانزنی میکند؟
to bat lefthanded
با دست چپ چوگان زدن
۶- (انگلیس) چوگاندار (در بازی کریکت) ۷- (معمولا جمع) پنبهی
فشرده، پنبهی لایی (batt هم مینویسند) ۸- (اسبدوانی) تازیانه،
شلاق سوارکاری ۹- (عامیانه) ضربه، برخورد ۱۰- (خودمانی)
جلسهی مشروبخواری ۱۱- (انگلیس - عامیانه) گام تند، شتاب ۱۲-
(سفالگری) قالب گچی ۱۳- (با چوب یا چماق) زدن، کوفتن، کتک زدن
he batted the thief on the head
(با چوبدستی) زد بر سر دزد.
● bat around (or bat back and forth)
به تفصیل مورد بحث قرار دادن، دقیقا بررسی کردن
the plan was batted around for a week
نقشه، چندین هفته مورد بررسی قرار گرفت.
we batted the subject back and forth
ما آن موضوع را کاملا حلاجی کردیم.
● bat out
(خودمانی) با عجله درست کردن، سرهم بندی کردن
● do something off one's own bat
(انگلیس - عامیانه) سرخود عمل کردن، خودسری کردن
● go to bat for
(عامیانه) دفاع کردن از، پشتیبانی کردن، به نفع کسی وارد معرکه
شدن
● (right) off the bat
(امریکا - عامیانه) فورا، بلامقدمه
|